سلام علیکم ...
الان که دارم می نویسم براتون تازه 2 ساعته از حرم برگشتم همین اول دارم می گم حرم عالی بود عالی ......صبح س 8 اومدم بیرون خیابونا خلوته خلوته خلوت بوددد ....خلاصه سوار اتوبوس بودم هر چی نزدیک تر می شدم تالاپ تالاپ قلبم بیشتر می شد عجیب بود عجیب...استرس خاصی داشتم...خلاصه وارد حرم شدم هم زملن با ورودم به حرم یه هیِیت از گرگان وارد شدن عجب هیِیتی بوود عجب نوحه خونی داشت بی نظیر خلاصه اشک ما رووو در اورد انقد پرسوز می خوند احسنت به اووون جووون در پناه حضرت عباس خلاصه چند تا عکس گرفتیمو اومدیم اون طرف تر یه هییت از قزوین داشتن عزاداری می کردن برام عجیب بود رفتم جلو ببینم چه خبره رفته بودم تو حس داشتم نگاه می کردم دیدم یه نفر داره ازم عکس می گیره برگشتم طرفش اقاهه گفت خانم ناراحت نشدید که حستون قشنگ بووود برا همون گرفتم منم با خودم فک کردم دیدم عینک افتابی زدم شال گردنمم که تا زیر چشام بالا است چادرمم که سرم در این حالت مامانمم منو نمی شناسه چه برسه به ..... مام گفتیم خیر اخووی عیب نداره رفتیم نشستیم تو صحن انقلاب نشستیم زیارت عاشورا رو خوندیمو نمازم خوندیموووو یه 2 ساعتی گذشت گفتم برم ببینم هییتا چه خبر رفتیم تا اذان گشتیمو عکسم گرفتیمو اذان شد نمازو خوندیمووو گفتم برم نرم اخر گفتم نه یه کم دیگم بمونم رفتم دوباره صحن انقلاب قرانی جستیم و دنبال جای خالی جهت نشستن بودیم که دیدم به به این جارو یه حاج اقا با چند تا جوووون دانشجو نشستن دارن چیکار می کنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟بله بحثه مام که خراب بحث رفتیم خودمونو جا کردیم تو گروهشونو مام شروع کردیم به بحث کردن با گروه که لاز اومدن ازمووون عکس گرفتن بشر ندید پدید شدن... والا..... بعد حاج اقا گفتن ما بریم منزل منتظرن خلاصه حاجی د فرار ما موندیم یکی از برادرا شروع کردن به زیارت عاشورا خوندن گه بس زیبا خوندن مام همراهشون خلاصه با دوستان هم اشنا شدیم خواستیم بییایم اقوامم دیدیم تو حرم خوش و بش هم کردیم .....خلاصه خیلی مفید بود هم زیارت هم دعا هم عبادت هم مباحثه هم دیدار دوستان .....الحمدالله زیارت با معرفتی بود گمووون کنم انشالله همین طور باشد همه ی شما دوستانو هم دعا کردیم
من جدیدا تو یه گروه عضو شدم که تا قبل از این که وارد گروه بشم حتی یه بارم با این جور ادما حرف نزدم ولی حالا که هر چی بیشتر جلو میرم گاهی اوقات عصبانی میشم که سر درد شدید میگرم.......
گاهی به عقایدشون میخندم.......................................
گاهی حسرت میخورم..............................................................
گاهی گریمو در میارن..............................................................................
گاهی انقد ازم(چه ظاهری چه طرز حرف زدن چه شوخی کردنام و...............) انتقاد میشه که احساس میکنم همون لحظه له میشم
حالا نمیدونم باید چه کنم؟؟؟؟؟؟